مجله اینترنتی باران
|
||
a.arzani@iran.ir |
آخرین پیام
درمرحله دوم عملیات بیت المقدس گردان ما از ساعت ۸ شب تا ۲ بعدازظهر فردایش، در مسیر جاده اهوازـ خرمشهر در حال پیشروی بود. حوالی ساعت ۱۱، صفر از ناحیه شکم تیر خورد که بلا فاصله او را به ماهشهر و از آنجا به اصفهان اعزام کردند.
بعد از چند روز به من خبر دادند که برادرم یوسفعلی به شهادت رسیده و برای مراسم تشییع و تدفینش باید برگردم دزفول. به هر ترتیب خودم را به دزفول رساندم. اما ابتدا به بسیج عشایر دزفول سری زدم با این نیت که با اصفهان تماس گرفته و جویای حال صفر شوم.
در این بین یکی از برادران آمد و گفت صفرقاسمی از اصفهان تماس گرفته و خواسته که با یکی از بچه های بسیج شهرک منتظری صحبت کند. چقدر دل به دل راه داشت.دویدم و خودم را رساندم به گوشی تلفن. اما هیچ صدایی از آن سوی خط نمی آمد. مدام صفرعلی را صدا می کردم: «الو! الو صفر! صفر! . . . » اما بی فایده بود. هنوز داشتم صدایش می کردم که خانمی گوشی را گرفت و گفت: « شما از رفقای آقای قاسمی هستین؟» گفتم: «بله! پس چرا جواب نمیده!»
با صدایی که قدری ناراحتی در آن بود ، گفت: «دوستتون گفت که شماره دزفول رو بگیرم. برا بچه های شهرک یه پیامی دارم! اما تو این فاصله تا شما بیاین پای تلفن، حالش بد شد و متأسفانه شهید شد! بهتون تسلیت می گم!»
گوشی توی دستم شد سنگین ترین وزنه ی عالم و دو روز بعد پیکر صفر هم رسید تا همسایه ی برادرم یوسفعلی شود. اما من هنوز مانده بودم در حسرت پیامی که شهادت فرصت نداد از سینه ی صفر برای تاریخ ثبت شود.
راوی: برادر آزاده رسول ارزانی
قسمتی از وصیت نامه شهید صفرعلی قاسمی راد:
مردم مسلمان، ما که می رویم و این راه را انتخاب می کنیم، از شما انتظار داریم این راه را ادامه بدهید که راه اسلام راستین است و مسجد این سنگر الهی را خالی نگذارید.
شهادت عملیات بیت المقدس
مردم عزیز ، ما از روی ریا و برای پول و مقام به جبهه نرفتیم . این را بدانید هدف همه شهدا امام حسین (ع) است .
من اینجا می گویم و می نویسم که اگر خودمان به کربلا نرفتیم ، شما به جای ما این قبر شش گوشه ی امام حسین (ع) را زیارت کنید .
شهید صفرعلی قاسمی راد
شهید صفر قاسمی راد فرزند ابراهیم
متولد : ۱۳۴۳ شهادت۱۹/۲/۶۱
عملیات پیروزمندانه بيت المقدس جبهه شلمچه آزاد سازی شهر خرمشهر استان خوزستان
مدفن گلزار بقعه محمّد بن جعفر(ع)
نیروی ستاد بسیج عشایر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول دانش آموز پسر دایی شهید محمّد رضا احسانی کوتیانی
یاد شهدا بخش مرکزی دزفول شهرک شهید محمد منتظری
شهید صفر علی قاسمی راد فرزند ابراهیم
راوی :خانواده محترم و معزز شهید
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺟﻬﺖ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯽ کند، بعد ﺍﺯ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻭﯾـﺰﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻗﺒــﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ٬ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﺻـﺮﺍﺭ ﺩﮐﺘﺮ ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﻗﺒـﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﺟﻠﺪ ﻣﻔﺎﺗﯿﺢ ﺍﻟﺠﻨﺎﻥ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﻫــﺪﯾﻪ ﮐﻨﻢ .
🚩 https://t.me/joinchat/AAAAAEGv-0hTEteqZEa2og
یاد شهدا
شهدای بخش مرکزی دزفول
شهرک شهید محمد منتظری
شهید صفر علی قاسمی راد فرزند ابراهیم
✍راوی: آقای حسین قاسمی
🔸ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻌﺜﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ٬ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺑﻌﺜﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﯾﻢ٬ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﺎﮐﺮﯾﺰﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﻗﺎﺳﻤﯽ ﺭﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺷﮑﻢ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ.
🔹 ﭼﻮﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ ٬ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﻫﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﯿﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ٬ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ٬ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻃﻠﺐ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ.
🔸ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﯿﺮ ﮐﯽ ﺑﻮﺩﻩ؟
ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﻓﺮﻣـﺎﻧﺪﻩ ﺍﺭﺷــﺪ ﺯﺭﻫﯽ ﺍﺭﺗﺶ ﻋــﺮﺍﻕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ٬ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﮎ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﺴﯿﺞ ﺳﺮﯼ ﺯﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﻗﺎﺳﻤﯽ ﺭﺍﺩ ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﻭ ﻗﺮﺍﺭ اﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﭘﯿﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺷﻮﺩ .
گویی ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻃﻠﺐ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .
🌐لطفا رسانه باشید.
منبع کانال تلگرامی : جمعی از خادمان شهداء قرارگاه افلاکیان🔰:
🚩 https://t.me/joinchat/AAAAAEGv-0hTEteqZEa2og
یاد شهــداء 🔴
نحوه شهادت شهید صفر علی قاسمی راد
راوی: برادر آزاده رسول ارزانی
ﺩﺭ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ، ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺷﺐ ﺗﺎ ۲ ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻫﻮﺍﺯ - ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺑﻮﺩ٬ ﺣﺪﻭﺩ ﺳﺎعت ۱۱ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺷﮑﻢ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﺸﻬﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﺎﻥ ﯾﻮﺳﻔﻌﻠﯽ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺟﻬﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﮎ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ مﻦ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﺴﯿﺞ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺳﺮﯼ ﺯﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﮕﯿﺮم ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺻﻔﺮ ﻋﻠﯽ ﻗﺎﺳﻤﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺑﺴﯿﺞ ﺷﻬﺮﮎ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻟﻮ ﻭﻟﯽ ... ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ. ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺻﻔﺮﻋﻠﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺷﻬﯿـــﺪ ﺷﺪﻧﺪ٬ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮﮎ ﺩﺍﺭﻡ٬ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﭘﺎﯼ ﺗﻠﻔﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻧﺪ. ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﮑﺮ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﮎ ﺗﺸﯿﻊ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
💠 " ﺷﻬــﺎﺩﺕ ﺁﻏﺎﺯ ﺣﯿــﺎﺗﯽ ﺍﺑـــﺪﯼ ﺍﺳﺖ ."
خاطره ای از شهیـد صفرعلی قاسمی راد
دست دوستش را می گیرد و صمیمانه به او می گویـد:
این بار شهیــــد خــواهم شد.
گلوله ای به او می دهد و می گــوید: دوست دارم در تشییع جنازه ام این گلوله را شلیک کنی و سپس شتابان بر اتوبوس سوار شده و با همرزمانش عازم جبهـه می گردد و چشمان پرسشگر دوستش را به دنبال خـویش می کشاند.
او شـهـیـد صفرعلی قاسمی راد بود که در عملیـات بیت المقـدس به شـهـادت رسید.
یاد و راهش مستدام باد.
نقل از برادر حاج ناصر کرمی
پیامی از یک شهید به زائران کربلا
درمرحله دوم عملیات بیت المقدس گردان ما از ساعت ۸ شب تا ۲ بعداز ظهر در مسیر جاده اهواز - خرمشهر در حال پیاده روی بود ٬ حدود ساعت ۱۱ شهید صفرعلی از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند که بلا فاصله ایشان را به ماهشهر و از آنجا به اصفهان اعزام کردند٬بعد از چند روز به من خبر دادند که برادرتان یوسفعلی به شهادت رسیده اند و شما جهت شرکت در مراسم ختم ایشان باید به شهرک برگردید ٬من ابتدا به بسیج عشایر دزفول سری زدم با این نیت که با اصفهان تماس بگیرم و از صفرعلی خبری بگیرم٬در این فکر بودم که یک نفر آمد و گفت صفر علی قاسمی راد از اصفهان تماس گرفته اند و گفتند به یکی از برادران بسیج شهرک منتظری بگویید بیایند می خواهم با او صحبت کنم که من بلافاصله رفتم و گوشی را گرفتم و چند بار گفتم الو ٬ولی جوابی نشنیدم ٬بعد یک خانمی گوشی را گرفت و گفت : صفرعلی همین الان شهید شدند٬ایشان به ما گفتند دزفول را برای من بگیرید پیامی برای بچه های شهرک دارم٬ولی در این فاصله که منتظر شما بود تا بیایید پای تلفن تمام کردند و شهید شدند٬دو روز بعد وقتی پیکر آغشته به خون ایشان در شهرک تشیع شد همه پیام اورا شنیدند و آن این بود که" شهادت آغاز حیاتی ابدی است ".
راوی: برادر آزاده : رسول ارزانی
![]() |