|
مجله اینترنتی باران
|
||
|
a.arzani@iran.ir |
شعر : معینی کرمانشاهی
ساغرم شکست ای ساقی،
رفته ام زدست ای ساقی
ساغرم شکست ای ساقی،
رفته ام زدست ای ساقی
در میان توفان,
برموج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شـد،
یکباره مهر غم زده شد،
برسر نوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی،
رفته ام زدست ای ساقی
تو تشنه کامم کشتی،
درسراب ناکامی ها،
ای بلای نافرجامی ها
نبرده لب برجامی،
میکشم به دوش از حسرت،
بار مستی و بدنامی ها
برموج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شـد،
یکباره مهر غم زده شد،
برسرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی،
رفته ام زدست ای ساقی
حکایت از چه کنم؟ شکایت از که کنم؟
که خود به دست خود آتش
بر دل خون شده نگران زده ام
حکایت از چه کنم؟ شکایت از که کنم؟
که خود به دست خود آتش بر
دل خون شده نگران زده ام
برموج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شـد،
یکباره مهر غم زده شد،
برسرنوشت آدم
تو تشنه کامم کشتی،
درسراب ناکامی ها،
ای بلای نافرجامی ها
نبرده لب برجامی،
میکشم به دوش از حسرت،
بار مستی و بدنامی ها
برموج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شـد،
یکباره مهر غم زده شد،
برسرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی، رفته ام زدست ای ساقی
ساغرم شکست ای ساقی، رفته ام زدست ای ساقی
|
|